هم سلولی...
like a clock whose are sweeping past the minuts on its face مثل عقربه هایی که زمان رفته را از چهره ی ساعتشان بر می دارند . and the word is like an apple whirling silenty in space و جهان چون سیب خاموشی در فضا معلق است مثل حلقه هایی که پیدا می کنی در اسیاب بادی افکارت . keys that jingle your head why did summer go so quickly was the something thatyou said کلمات کلید هایی که در جیب صدا می کنند سرت را به درد می اورند...تابستان چه زود گذشت همین ها را گفتی؟ . lovers walking along a shore...leave their footprints in the sand was the sound of distant drumming just the fingers of your hand . ساحل بستر بود...گودی تن عاشقان روی شن ها می ماند...و از دور دست ها فقط ضرب اهنگ انگشتان تو به گوش می رسید اما واقعا برای کیست؟
نظرات شما عزیزان: